۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

شما هر حرفی بزنید ، آقایان فریاد وااسلاما سر می دهند

آیا به این مساله توجه نموده اید ، که در این سی وسه سال حکومت جمهوری اسلامی ، هر وقت ، هر کس حرفی زده که بر خلاف میل آقایان بوده ، فریاد وااسلاما از جانب آقایان بلند می شده و چماق آقایان بالا می رفته و بر سر گویندگان فرود می آمده؟ 
مثلأ شما می گویید چرا جنگل های شمال نابود شده ، می گویند تو مخالف اسلام هستی.
می گویید با خشک شدن دریاچه ی ارومیه اکوسیستم منطقه به هم می خورد ، می گویند نگو که اسلام در خطر می افتد. می گویید چرا مردم سر پناهی مناسب ندارند که با یک لرزش فرو می ریزد ، می گویند تو کافر شده ای . می گویید چرا راه آهن شیراز ، تهران اینجور شده که در اولین حرکتش از ریل خارج می شود ، می گویند نگو که سقف آسمان به زمین می رسد . می گویید چرا مملکت اینقدر بی در و دروازه شده که سه هزار میلیارد را می خورند و داماد ناطق نوری محاکمه نمی شود ، می گویند تو کافر حربی هستی. می گویید چرا این جوان بینوا باید برای یک کلمه حرف در سیاهچال بماند و اعدام شود ، می گویند به ارکان اسلام توهین کرده است و باید بمیرد. نسرین ستوده حرف از حقوق موکلش می زند ، می گویند مخلّ اجتماع و ضد اسلام است . 
اگر همه ی این مردم ضدّ اسلام هستند ، پس چرا ، انقلاب این مردم را اسلامی می نامند؟ اگر وکیل ، وبلاگ نویس ، دانشجو ، دانش آموز ، معلم،استاد دانشگاه، کارگر، سرمایه دار ، سیاستمدار ، کاسب ، درویش ، اتحادیه ی رانندگان اتوبوس و ....   همه ضدّ اسلام هستند ، فکر نمی کنید که اشکال از اسلام باشد ، یا مبشّران اسلام؟

۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

مهم نیست که چه کسی می گوید ، مهم آن است که چه گفته می شود



در زیر قسمت کوتاهی از کتاب تولدی دیگر اثر شادروان شجاع  الدین شفا را که می دانم ،حتما بسیاری از شما آنرا خوانده اید آورده ام و البته کسانی هم که ، یا با سلیقه شان مطابقت نداشته ، یا تمایلی به خواندن آن نداشته اند را ، هر چند ، (بنده کسی نیستم که به دیگران بگویم ،چه چیز بخوانید وچه چیز نخوانید) ،به خواندن آن توصیه می کنم.
هدف از آوردن این قسمت از کتاب  و صحبت در باب آن ، به موضوعات گذشته و شرایط بحرانی کنونی کشورمان بر می گردد.
نویسنده در بخشی از این نوشته ها در مورد ، مساله ی حل نشدنی بین ایران و اسراییل سخن به میان آورده و در آن از آینده ای  روشن برای ایران و اسراییل گفته ، که وجود آیت الله و خاخام را در آن حذف می کند ، اکنون ، حداقل برای ما روشن است که با وجود آخوند ، این آب و خاک با سرعت هر چه بیشتر ، رو به نابودی خواهد رفت .نمونه اش را در زلزله ی آذریایجان و تمامی حوادث پیشین دیده ایم . اما همین حوادث وحتی از اینها بدتر را در کشوری همچون ژاپن دیده ایم ، به عنوان مثال زلزله وسونامی بزرگ ژاپن در سال قبل که دیدیم  چگونه این کشور باز هم توانست کمر راست کند و ضررهای به بار آمده را جبران.
 چرا ژاپن توانست و ما نتوانستیم؟ دلیلش کاملا برای ما روشن است ، چون  دولتمردان ما یک مشت آخوند مفت خور هستند ، که جز مفت خوری و غارت این آب و خاک چیز دیگری بلد نیستند ، آن از امامشان که می گفت اقتصاد مال خر است و این هم از نوچه هایش که وضعیت اقتصاد و همه چیز این مملکت را به سوی نابودی سوق داده اند.
اما اکنون چه باید کرد ، تنها راه نجات این آب و خاک کهن  و جلوگیری از هر گونه حادثه ی غیر طبیعی  دیگر، فقط  ، اتحاد، اتحاد و اتحاد  است .


کتاب حاضر درآ خرين سال يک سده، و در آخرين سال يک هزارهِ نوشته شده است، و با اين انگيزه نوشته شده است
که بتواند راهنمای فکری نسل نوخاسته ای باشد که در کوتاه زمانی پا به قرنی تازه و به هزا ره ای تازه خواهد
گذاشت. اگر من چنين راهنمائی را تلاشی ضرورِی دانسته ام، برای اين است که ميراث بر يکی از والاترين تمدنها و
فرهنگهای تاريخ بشری است در جريان اين است که اين جابجائی سده ها و هزاره ها را در بدترين صورت ممکن،
يعنی بصورت نسلی صغير- صغير شرعی و صغير سياسی - انجام دهد.


در پايان هر سال مردمان سودها و زيانهای سال کهنهِ خود را به حسابرسی می گذارند تا حاصل آنرا ملاک کار
خويش برای سالی نو قرار دهنده. ملت ها نيز می توانند حسابرسی مشابهی را - در بعدی دراز مدت تر در مورد
گذشته و آيندهِ خويش بکنند. چنين بعدی برای برخی از آنها می تواند مقياس دهه ها را داشته باشد، برای برخی ديگر
مقياس سده ها را، و برای شمار انگشت شمارِی مقياس هزاره ها را. ا ز صد و هشتاد و هشت کشور عضو سازمان
هستند، زيرا تاريخ « دهه ای » ملل متحد، در جهان کنونی ما، نزديک به صد و بيست کشور کشورهائی فقط
موجوديتشان بعنوان کشورهائی مستقل از سال های بعد از جنگ جهانی دوم و پايان عصر استعمار آغاز شده است.
هستند که آغاز موجوديتشان به تحولات تاريخی پايان هزارهِ اول و آغاز « سده ای » شصت کشور ديگر کشورهائی
هزارهِ دوم و به اکتشافات بزرگ جغرافيائی نيمهِ دوم اين هزاره مربوط می شود و تنها ده کشورند که در حساب تاريخ
بشمار می آيند، يعنی از چند هزار سال پيش تا کنون بطور مستمر در صحنه تاريخ حضور داشته اند. « هزاره ای »
همهِ اين کشورها در شرايطی يکسان به هزاره ای که از راه می رسد پا نمی گذارند. کشورهائی از آنها چون ژاپن و
ايتاليا بصورت ممالکی کاملا پيشرفته وارد اين هزاره می شوند. کشورهائی چون چين و هند پس از گذراندن
دورانهائی دشوار بسوِی آينده ای بسيار اميدبخش تر پيش می روند. در عوض کشورهائی چون مصرو اتيوبِی
(حبشه) و يمن کماکان با زندگانی جهان سومی خود دست بگريبانند و آينده واقعا اميدبخش ترِی را در پيش رویِ خود
نمی بينند. در اين ميان تنها دو کشور اسرائيل و ايران اند که در شرايط برزخ کنونی خويش با اين معمایِ حل نشده
رويارويند که همچنان با هويت های خاخامی و آيت الهی در درون پيله ای که بدور خويش تنيده اند باقی بمانند، يا سر
از غار اصحاب کهف برآورند و بصورت کشورهائی مترقی پا به هزارهِ تازه ای گذارند که در آن منطقه جائی برای
خاخام و آيت الله وجود نمی تواند داشته باشد.





۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

آنجا کجاست که منطق تهدید است؟

آنجا کجاست که منطق تهدید است، کتاب دکور است، روزنامه تبلیغات است، آزادی میدان است،جمهوری خیابان است، استقلال تیم است، شعار آسان است، شعور نایاب است، پینه های دست عار است، پینه بر پیشانی افتخار است، دروغ حلال است، شادی حرام است، اعدام اصلاح است ، اصلاح فساد است، دانا افسرده است، نادان کامیاب است، درد مردم بی درمان است، ریا ایمان است، ایمان برای نان است، این ویرانسرا ایران است.

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

چون که ما تاریخمان بر باد رفت

چون که ما تاریخمان   بر  باد   رفت                                                    هستی و فرهنگمان به خاک رفت
کاوه و آرش همان  جا   خاک      شد                                                    پهلوان      کشورم   عباس    شد
جای کورش را علی    آمد       گرفت                                                    کل    آن   آتشکده   آتش   گرفت
نقش رستم،تخت جمشید  خاک      شد                                                    کربلا   و  کاظمین    آباد     شد
رستم   و  سهراب     در خاک     شد                                                    در عوض تازی بلند از خاک شد
رستم و زرتشت را گر دانی که چیست                                                  عید ما جشن  غدیر و فطر  نیست
ای  عزیزان    جملگی     همت    کنیم                                                   سنت    اعراب   خاکستر    کنیم
این شعر از جمله پیامک هایی است که  عید فطر بر روی گوشی های موبایل فرستاده شده.




۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه

سران غیر متعهد به ملت خود ، گرد هم جمع آمده اند

سران غیر متعهد به ملت خود ، گرد هم جمع آمده اند، تا فقر ، بدبختی و بیچارگی ملتشان را بر سفره رنگین جمهوری اسلامی جشن بگیرند . این هم مشت نمونه خروار، اینجا را ببینید.

او ببسته دست هر ضحاک آدم کش ز پشت

ای که در دود مخدر کرده ای  سیر  و   سفر                          این همه خواهد ز بهرت آن خر چیزی به  سر
او همی خواهد که  باشی  در بلا  ای    مبتلا                          او همی خواهد نباشی  در  جهان   ای     بینوا
او نخواهد چیز خوب از بهر تو ای  بی هدف                          او همی خواهد ز بهرت چیز بد  ای  بی هدف
او ترا چون در لجن   افتاده ای    کیفش  دهد                          او چو بیند عاقلی عاصی   شود     رنجش دهد
او ببسته دست هر ضحاک آدم کش  ز  پشت                          او ببسته هر دهان حق طلب با  زور  و مشت
او   نباشد     زان   نژاد    آریا خوب  جهان                           بلکه  او  باشد   همان     ملای   مکار  زمان
او چو بیند در مصیبت هر زن و مرد وطن را                         خوش بماند  چون نداند  او همی درد وطن را

۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

آیا کسی گریه کردن مرا زیر باران می بیند؟


من در حال محو شدنم، اما کسی صدایم را نمی شنود، آنچنان که صدای طپش قلب یک کودک در مقابل صدای رعد شنیده نمی شود، من در معرض غرق شدنم اما کسی دستم را نمی گیرد، زیرا که فریادم مانند اشکی است که در باران دیده نمی شود، من در آستانه تمام شدنم، اما کسی به من توجه نمی کند، آنچنان که نور ستارگان در برابر درخشش خورشید دیده نمی شود، من به سمت قهقرا می روم ولی کسی به فریادم نمی رسد،آنچنان که بوی چمن در معرض توفان به مشام نمی رسد من یک انسانم، تنهای تنها ،در پهنه این دنیا  محکوم به زوالم و تنها پرسشم این است که آیا دستی پیدا می شود که بعد از مرگم بر روی سنگ مزارم اسمم را حک کند؟  

جمهوری یا سلطنت، آیا مساله ی حل نشده ی ما این است؟

زمینی لم یزرع ، پر از خاشاک و علف هرز، می طلبد که پاکسازی وتسطیح شود.آن ابزار ی که برای این پاکسازی به کار می گیرند ، نمی تواند جز ابزار و وسایل مخصوص برای همان کار چیز دیگری باشد . تراکتور ، بیل ، کلنگ، داس و ابزاری از این دست وسایل مورد نیاز برای این پاکسازی می باشد . اما نیرو و اراده ی به کارگیری این ابزار نقشی به مراتب مهمتر از خود این وسایل دارد . 
اگر آن ابزار، دست با کفایت دهقانی دانا باشد ، می داند و می تواند زمین لم یزرع و نا همسطح را به مزرعه ای حاصلخیز تبدیل نماید . شکی نیست که خرد جمعی جماعتی می تواند کمک موًثری به پیشرفت و اعتلای آن  جماعت داشته باشد ، اما این خرد جمعی ، چون جوی آبی است که وسیله ی آبادی زمینی می شود،اگر هدایت کننده ی آن کشاورزی دانا باشد .
و باعث تخریب و ویرانی همان زمین می شود، اگر بدست بی کفایت نادانی سپرده شود.
تاریخ ، حکایتهای فراوانی از این دست دارد، آفریقای جنوبی وسیله ی انسانی دانا و برجسته ،  چون ماندلا از پایین ترین موقعیت به بالاترین ارتقا یافت. این گونه موارد در تاریخ کم نیست،کورش کبیر، گاندی ، مارتین لوتر کینگ ، و انسانهای برجسته ی دیگری از این دست. نقطه ی مقابل این مردان بزرگ ،هیتلر ، فیدل کاسترو، قذافی، خمینی ، خامنه ای و امثال اینها هستند که نابودی کشورشان را رقم زدند. بنابراین در می یابیم که جنگ بر سر نوع ابزار جنگی باطل است و دور از خرد. 
نمونه های زیادی را در دنیا می شود اشاره کرد که جمهوری بوده اند و یا هستند  ، که فساد ، دیکتاتوری و آدمکشی در آنها در حد بالا بوده واست . نقطه ی مقابل سلطنت است ، که در آن هم فراوان دیده شده که ظلم و جور کم از جمهوری در آنها نبوده بلکه حتا بیشتر . بیایید به خود بنگریم ، آیا نوع حکومت است که ما را بدبخت کرده یا می کند ، حداقل در این چهل ، پنجاه ساله هر دو را تجربه داریم .
مثلا همین خمینی ، وقتی مشاهده کرد که خرد جمعی در پیروانش وجود ندارد و 
دیده ی بصریت را بر عقل بسته اند و جهل وجنون را تبلیغ می کنند ، آن کرد که  
می بینیم  . پس دعوا بر سر نوع حکومت ، امری است غیر عقلانی . مگر مصر ، لیبی ، تونس ، عراق ، یمن و سوریه جمهوری نبودند؟ مگر انگلیس ،بلژیک،سوئد و دانمارک سلطنتی نیستند ، آیا پادشاهان این کشورها آدمهای خارق العاده ای هستند، یا رییس جمهورهای آنها دیو صفتان بی مانند؟چرا رییس جمهورهای آمریکا همچون صدام ، اسد و احمدی نژاد بر مردم خود نمی تازند ، چرارییس جمهور های فرانسه وسایر جمهوری های مهم دنیا مردم خود را غارت نمی کنند ؟ به عنوان مثال چرا ملکه الیزابت دوم ، میرغضب ندارد و سر نمی برد؟
دوستان من، برگشت به تاریخ و مطالعه در احوال مردم دنیا و یافتن نکات ضعف و قوّت حکومتها بسیار خوب است ، مشروط بر اینکه نخواهیم ، چون خمینی و خامنه ای نکات ضعف حکومت که باعث شکست او شده را به ، نکات قوت تبدیل کنیم و بیشتر مسلط شویم. 
امروز شرایط کشور ما بسیارحساس وشکننده است ، بر ماست که با اتحاد و
 یکپارچه گی ، نقشه های  شوم دشمنان این آب و خاک را نقش بر آب کنیم.

۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

خرافه پرستی و جهل،ریشه ی ظلم و استبداد


نمي دانم  علويه خانم و ولنگاری را از صادق هدايت بياد داريد ، اگر می دانستيم اين مرد بزرگ با چه هدفی  اقدام به اين كار كرده بود ، علت دشمنی آقایان را    مي فهميديم ومي دانستيم چرا پدرانی كه حتی سواد خواندن ندارند ،خواندن کتابهای صادق هدايت را منع می كردند و دراصل صادق ستيز بودند. باور كردني نيست كه روان شناسی اين آقایان چقدر حساب شده بود ، وقتي يادم مي آید كه پدر بی سوادم با وسواس مي پرسید: پسرم چه می خوانی، نكند كتاب بوف كور را می خوانی وبا حالتی نگران ازاين كه من دارم ، بوف كور می خوانم، رو می كرد به  مادرم و      می گفت هر كس اين كتاب را بخواند خوکشی می كند ، ناخود آگاه به یاد زندگی    پرحاصل اما در غربت اين درد شناس جامعه می افتادم و می گفتم چه می شد صادق تو در وادی جهل نمی آمدی  و سعی نمی كردی در شوره زار كشت كنی؟
 چه می شد برای آدمهایی می نوشتی كه حداقل الان بنيادی داشتی و جايزهایی به نامت می دادند ، چه می شد تو هم در بين مردمی بودی كه قدر فكر روشن تو را با اسكار ، نوبل و چيزهايی ازاين دست می دانستند؟
و تو درد را شناختی ومی خواستی ريشه ی  واعظ  طبسی ها را  از اين شوره زار بكنی ولی ما لايق نبوديم و اكنون شاهديم سلطان بلا منازع خراسان، بر جان ومال مردمی كه برای رسيدن به بارگاه ملكوتی چه کارها که می کنند و چگونه ناموس خود را می فروشند، دست درازی می کند.
 چرابدبخت زنی و مردی، ازاقصی نقاط ایران می آید با پای برهنه و وقتی فرزندشان از آنان بستنی می خواهد ، بر سر او می کوبند و از خوردن آن منعش
می کنند، اما همان زن النگوی طلای  خود را می اندازد ، درآن مرقد بی مرده تا به مراد دلش برسد.
 چرا در اين هزاره ی سوم ،هنوز مردم ما فكر می كنند باید چون گوسفند زنجير شوند، تا ، شفا بگيرند . تحقیرشدن تا كجا و کی؟ حماقت تا كی؟ خرافه پرستی تا کی؟
 معلمی كه نمي داند شاگردش بعد از  پايان درس چه می شود باید  شغل مقدس معلمی  را کنار بگذارد.

۱۳۹۱ مرداد ۲۷, جمعه

ملت ایران ، ملتی یگانه ، دست در دست همدیگر، در مقابل سختی ها


همه ی مردم ایران والبته آذربایجانی ها که جزیی از ملت ایران هستند ، یک صدا ویکپارچه ، کمک به هموطنان آسیب دیده را اولین وظیفه ی خود در این روزها دیدند.وظیفه ای که در درجه ی اول بر عهده ی حکومت بود ، که به انحا مختلف از زیر آن تفره رفت، اما همین یک صدایی و وحدت ویگانگی، ملت بزرگ ایران رابه بهترین شکل ممکن نشان داد.و این یکپارچه گی ملت ایران، خطرناک ترین چیزی است که حکومت از آن می ترسیده ومی ترسد.چرا که همواره در این سالها سعی در جدا نگاه داشتن وجلوگیری از یکی نشدن تمام اقوام ایرانی داشته ، وهر کاری که از دستش بر آمده ، از تفرقه انداختن مذهبی وقومی برای این یکپارچه نشدن کرده.حال که می بیند ،ملت ایران همگی دست در دست هم در مقابل این حوادث ، ایستاده اند ، سخت بر خود لرزیده وهر کاری می کند تا این همدلی وهمراهی مردم را خدشه دار کند.
حکومت در این سالها برای جدا کردن مردم آذربایجان ،خوزستان،سیستان وکردستان از فرستادن عوامل خود در این مناطق و به آشوب کشاندن آنها از هیچ کاری فروگذار نکرده، اما تا به امروز ومخصوصا با پیش آمدن جریانات اخیر ، تمام  نقشه هایش نقش بر آب شده.
واکنون بر ماست که در این یکپارچه گی و هم صدایی پا فشاری کنیم  ، تا بتوانیم در مقابل بلای خانمانسوز جنگ و سر کوب ملت ایران توسط حکومت ، ایستادگی کنیم.

امروز روز آذزبایجان و نه روز قدس

به نظر من ، آذربایجان خود آتشی است که شعله اش، بنیاد ظلم این سالوسان وطن فروش را می سوزاند ومقدمه ای است برای پایان بخشیدن به دروغ ونیرنگ و ریای این مزدوران .
اصلا دعوای قدس بین اسراییل وفلسطین است، ما را چه کار به دعوای دیگران.
این آقایان مزور ، برای اینکه منافع زیادی را از این قدس،قدس کردن ، سالهاست که بدست آورده اند ، نمی توانند و نمی خواهند که از منافع قدسیشان دست بردارند. آخر این آقایان ، از تسلیت به مصیبت زدگان سودی نمی برند که بخواهند با مردم ابراز همدردی کنند.
آذربایجان در ماتم است وآن وقت این احمقی نژاد ، در این روزهای غم واندوه ، بلند می شود می رود عربستان ولباس حج بر تن می کند وخندان از کاری که کرده ،  خود را مسلمانی حقیقی می داند .حتی یک پیام تسلیت که مرحمی باشد بر زخمهای مصیبت زدگان از دهانش بیرون نمی آید.
آخر این چه مسلمانی است که سرنوشت اسد و امثال اسد برایش واجب تر از مردمش می باشد. خوب معلوم است که  حمایت کردن از قدس وسوریه وامثال اینها براش منفعت دارد وتضمین بقای حکومتش در گروی  قدس  و سوریه است.
امروز روز آذربایجان است  و نه روز قدس ،امروز روز همدردی با مردم بلا دیده ی آذربایجان است.